دبیرستان شهدای بانش
واحد مقاومت شهدای بانش
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
سپاه پاسداران دوم اردیبهشت ماه سال ۵۸ با فرمان حضرت امام خمینی(ره) تأسیس شد و رفتهرفته به یکی از نهادهای مهم و تأثیرگذار برای حفاظت از دستاوردهای انقلاب تبدیل شد. به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، تنها چند ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ماه سال 57 بود که حضرت امام خمینی (ره) در دوم اردیبهشت سال 58 رسماً فرمان تشکیل سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی را صادر کردند. در آن زمان اما شاید هیچ کس فکر نمیکرد این سازمان نوپا که برای حفاظت از انقلاب ملت ایران به وجود آمده است، در مدتزمان کوتاهی تنها چند سال پس از تأسیسش بتواند در مقابل انواع تهدیدات پیچیده داخلی و خارجی علیه نظام اسلامی ایستادگی و با آنها مقابله کند. در آغازین روزهای پس از پیروزی انقلاب و تشکیل کمیتههای انقلاب، دولت موقت که موافق استقلال عمل کمیتههای انقلاب نبود و به فکر ایجاد نیرویی تحت عنوان گارد ملی و تحت نظر خود افتاد. بر همین اساس، با پیشنهاد مرحوم مهدی بازرگان رئیس دولت موقت، مرحوم حجتالاسلام حسن لاهوتی حکمی از امام برای تأسیس این نیرو دریافت میکند و ابراهیم یزدی هم از سوی دولت موقت مأمور همکاری با حجتالاسلام لاهوتی شد. حجت الاسلام حسن لاهوتی محسن رفیق دوست اما، در خاطرات خود روایت دیگری از تشکیل سپاه دارد که براساس آن فکر ایجاد نیرویی غیر از ارتش برای دفاع از انقلاب، اولین بار از سوی شهید محمد منتظری مطرح شده است. وی در بخشی از خاطرات خود درباره تشکیل سپاه میگوید: اوایل اسفند - احتمالاً 9 اسفند - آیتالله بهشتی که برای دیدار حضرت امام به مدرسه علوی آمده بود مرا صدا زد و گفت: «حاج محسن، حضرت امام الان حکم تشکیل سپاه پاسداران را زیر نظر دولت موقت به آقای لاهوتی دادند، بهتر است شما هم در این سپاه باشی. بلافاصله به محل جلسه در پادگان عباسآباد رفتم. وارد اتاق شدم. دیدم عدهای از آقایان ازجمله دانش منفرد آشتیانی، غلامعلی افروز، ابراهیم سنجقی، علیمحمد بشارتی، مرتضی الویری و چند نفر دیگر حضور دارند. آقای تهرانچی و آقای هاشم صباغیان هم از طرف دولت موقت آمده بودند. کاغذی برداشتم و روی آن نوشتم بسم الله الرحمن الرحیم - سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل شد: 1. محسن رفیقدوست. بقیه هماسمهایشان را نوشتند و سپاه پاسداران تشکیل شد. هفت نفر بهعنوان شورای فرماندهی انتخاب شدند. آقای دانش آشتیانی شد فرمانده سپاه، آقای غلامعلی افروز مسئول امور پرسنلی، آقای محمدعلی بشارتی مسئول اطلاعات، آقای الویری مسئول روابط عمومی و من هم مسئول تدارکات شدم.» دیدار جمعی از اعضای شورای سپاه با امام (ره) سپاه کمکم داشت شکل میگرفت که گروهای دیگر وفادار به انقلاب نیز تشکلهای جداگانهای را برای حفاظت مسلحانه از انقلاب اسلامی به وجود آوردند. یکی از این تشکلها در پادگان جمشیدیه تهران و با حضور جواد منصوری، عباس آقا زمانی (ابو شریف)، عباس دوزدوزانی و ابراهیم حاج محمد زاده تشکیل شد و رابط این گروه با شورای انقلاب مرحوم آیت الله موسوی اردبیلی بود. گروه دیگر هم، گارد دانشگاه بود که زیر نظر شهید محمد منتظری اداره میشد. این گروه که در ارتباط با شهید بهشتی بود، از افرادی که در فلسطین آموزش چریکی دیده بودند تشکیل میشد و در کنار آنها برخی افسران ارتش مانند شهید کلاهدوز، شهید نامجو و کتیرایی را نیز برای آموزش نیروها به کار گرفت. حدود 4 گروه مسلح با یک هدف مشترک به نام حراست از انقلاب شکل گرفته بود که هرکدام از آنها حفاظت از انقلاب اسلامی را وظیفه خود میدانستند اما بروز اختلافات و اصطکاک بین آنها اجتناب ناپذیر مینمود. لذا ضرورت ادغام این تشکلها و تشکیل یک سازمان منسجم بیش از پیش احساس میشد. بنابراین، نمایندگانی از این چهار گروه در جلسهای گرد هم میآیند و میپذیرند که با یکدیگر ادغامشده و سازمانی منسجم و یکپارچه را به وجود بیاورند تا بهوسیله آن بتوان به اوضاع امنیتی کشور سر و سامانی داد. محسن رفیقدوست که آن روزها در سپاه پاسداران زیر نظر حجتالاسلام لاهوتی فعالیت میکرد، در بخشی از خاطرات خود این موضوع را اینچنین روایت میکند: احساس میکردم این سپاهی که در حال شکلگیری است، سپاهی نیست که مدنظر امام (ره) بوده است. از طرف دیگر در 3 تشکل دیگر هم نیروهایی به صورت مسلح فعالیت میکردند که شامل گارد انقلاب تحت نظر ابو شریف، گارد دانشگاه (پاسا) با نظارت شهید محمد منتظری و افراد گروههای مسلح مبارز قبل از انقلاب که سازمان مجاهدین شکل داده بود، میشدند. پائیز 58 ابوشریف و شهید منتظری و شهید محمد بروجردی از سوی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را دعوت کردم و در اتاقی که در آنجا جمع شده بودیم را قفل کردم. یک کلت کمری 45 داشتم آن را روی میز گذاشتم و گفتم افرادی که از هر 4 گروه موجود میشناسم، همه یک هدف را تعقیب میکنند که ایجاد نیرویی برای حفاظت از انقلاب است. شما مبنای قانونی ندارید. حکم ما از سوی امام (ره) است که ما را مجاز به فعالیت زیر نظر دولت موقت کرده است. انتقاد عمده آنها به سپاه نظارت دولت موقت بر آن بود که گفتم درهرصورت این حکم امام (ره) است. گفتم اگر در این جلسه نتوانیم به نتیجهای برسیم، اول شما 3 نفر را میکشم، بعد خودم را و همه را راحت میکنم. خوشبختانه در آن جلسه به این نتیجه رسیدند که حرف منطقی است و بهتر است بنشینیم و باهم مذاکرهای برای ادغام انجام دهیم. قرار شد از هرکدام از این مراکز 3 نفر انتخاب شوند. این 12 نفر بنشینند و بحث ادغام را پیگیری کنند. پس از آن گروه سه نفرهای متشکل از محسن رضایی، محین رفیقدوست و عباس دوزدوزانی در اواخر فروردین ماه سال 58 در قم نزد امام میروند و با توجه به مشکلاتی که سپاه با دولت موقت داشت، استدلال می کنند که سپاه باید زیر نظر شورای انقلاب اداره شود. حضرت امام هم در این دیدار ضمن پذیرش این درخواست، دستور تشکیل یک سازمان منسجم و مکتبی را صادر میکند و هاشمی رفسنجانی از طرف شورای انقلاب به عنوان نماینده برای پیگیری کارهای سپاه انتخاب میشود. در پی این فرمان، همان گروه 12 نفره اساسنامه سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی را در 9 ماده و 9 تبصره تهیه و تصویب میکند و به دنبال آن شورای انقلاب حکم اعضای شورای فرماندهی سپاه را ابلاغ در تاریخ دوم اردیبهشت 58 طی اطلاعیهای شروع به کار سپاه را اعلام میکند. بر این اساس اولین شورای فرماندهی سپاه پاسداران متشکل از جواد منصوری به سمت فرمانده و عضو شورای فرماندهی، عباس آقا زمانی (ابوشریف) به سمت مسئول واحد عملیات و عضو شورای فرماندهی، علی محمد بشارتی و بعدها محسن رضایی به سمت مسئول اطلاعات و تحقیقات و عضو شورای فرماندهی، سید اسماعیل داودی به سمت مسئول اداری و مالی، محسن رفیقدوست به سمت مسئول تدارکات و مرتضی الویری به سمت مسئول روابط عمومی تشکیل میشود. درپی این تصمیم، جواد منصوری اولین فرمانده سپاه در تاریخ 58/2/11 با صدور اطلاعیهای 8 مادهای دستورالعمل جدید سپاه را صادر و طی آن نکاتی را به پاسداران انقلاب اسلامی تذکر میدهد. در این برهه زمانی سپاه با اینکه سازمانی نوپا و متشکل از جوانان انقلابی بود، فعالیتهای خوبی در دفاع از انقلاب و مقابله با ناامنیها از خود نشان میدهد، از جمله مقابله با قائلههای تجزیهطلبانه و ضد انقلاب در خوزستان و کردستان و مقابله با عوامل نفوذی در دستگاهها و نهادهای انقلابی و کشور. اقدامات سپاه تا حدی چشمگیر بود که حضرت امام در 29 مرداد سال 58 زمانی که عدهای از اعضای شورای فرماندهی سپاه برای ارائه گزارش به حضرت امام به شهر قم میروند، امام خمینی در تجلیل از اقدامات پاسداران میفرمایند:«من از سپاه راضی هستم و به هیچ وجه نظرم از شما برنمیگردد. اگر سپاه نبود، کشور هم نبود. من سپاه پاسداران را بسیار عزیز و گرامی میدارم. چشم من به شماست. شما هیچ سابقهای جز سابقه اسلامی ندارید. سلام مرا به همه برسانید. من از همه شما متشکرم. من به همه دعا میکنم.» (صحیفه امام، ج 9 ص 314) نفر اول سمت چپ جواد منصوری اما دوم اسفندماه 58 زمانی که بنیصدر فرمانده کل قوا میشود، روز بعدش منصوری از فرماندهی سپاه استعفا میدهد. معاونت فرهنگی و کنسولی وزارت امور خارجه، سفارت ایران در پاکستان، ریاست مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه و سفارت ایران در چین از جمله مسئولیتهای او بعد از فرماندهی سپاه است و هم اکنون نیز به عنوان پژوهشگر تاریخ معاصر فعالیت میکند. نفر وسط عباس دوزدوزانی پس از طی دوره 10 ماهه فرماندهی منصوری، عباس دوزدوزانی فرماندهی سپاه را به مدت 3 ماه بر عهده میگیرد، اما او هم به دلیل مخالفتهای رئیس جمهور وقت، استعفا میدهد و از این مسئولیت کنار میرود. دوزدوزانی بعدها در کابینه شهد رجایی به عنوان وزیر ارشاد منصوب میشود و پس از آن به عنوان نماینده مردم تبریز و تهران در مجلس انتخاب میشود و در دوران اصلاحات به ریاست شورای شهر تهران و معاونت وزیر علوم میرسد. عباس آقازمانی (ابوشریف) فرمانده بعدی سپاه عباس آقا زمانی معروف به ابو شریف بود که در تاریخ 2 خرداد 1359 طی حکمی از سوی ابوالحسن بنیصدر فرمانده وقت کل قوا به فرماندهی سپاه پاسداران منصوب شد اما کمتر از یک ماه بعد در تاریخ 27 خرداد 1359 استعفا کرد. فرماندهی و بنیانگذاری واحد عملیات سپاه، فرماندهی کل سپاه پاسداران، سفارت جمهوری اسلامی ایران در پاکستان، نمایندگی قائممقام وقت رهبری در امور افغانستان از جمله مسئولیتهای ابوشریف بوده است. مرتضی رضایی پس از استعفای ابوشریف، بنیصدر در تاریخ 22 تیر 59 حکم فرماندهی سپاه را برای مرتضی رضایی صادر میکند. اما رضایی حکم صادره از سوی بنی صدر را فاقد اعتبار دانشت و خواستار صدور حکم فرماندهی از سوی حضرت امام شد. در تاریخ 28 تیرماه 59 این حکم به تأیید حضرت امام میرسد و ایشان در این تاییده نوشتند: «فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شما مورد تأیید است و لازم است با جدیت مواظبت کنید که احکام اسلام در سپاه پاسداران به مورد اجرا گذاشته شود.» پس از مرتضی رضایی، شورای فرماندهی سپاه به دستور حضرت امام، 3 نفر را برای فرماندهی سپاه انتخاب میکند. این سه نفر عبارت بودند از شهید محمد بروجردی، شید یوسف کلاهدوز و محسن رضایی. شهید محمد بروجردی درکنار مرحوم آیت الله رفسنجانی محسن رفیقدوست با درخواست شفاهی از شهید بروجردی میخواهد که وی از پذیرفتن فرماندهی سپاه صرف نظر کند و او هم قبول میکند و شورای فرماندهی سپاه شهید کلاهدوز را به عنوان فرمانده سپاه انتخاب میکند. رفیق دوست در بخش از خاطرات خود دلیل نپذیرفتن فرماندهی سپاه از سوی شهید کلاهدوز را این چنین عنوان میکند: « شهید کلاهدوز صبح زود فردای آن روز به منزل من مراجعه کرد. از زیر عبایش قرآنی درآورد و مرا به آن قرآن قسم داد که او را فرمانده نکنیم، دلیلی هم برای اصرار خواسته خود مطرح کرد. پرسیدم چهکار کنیم؟ گفت محسن را انتخاب کنید». محسن رضایی به این ترتیب شورای فرماندهی سپاه محسن رضایی 27 ساله را به عنوان فرمانده سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی انتخاب میکند و محسن رضایی حدود 16 سال فرماندهی سپاه را برعهده میگیرد، سالهایی که جنگ تحمیلی یکی از مهمترین مقاطع تاریخ انقلاب اسلامی هم در آن واقع است. وی پس از پایان ماموریتش در فرماندهی سپاه، با حکم مقام معظم رهبری به سمت دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب میشود. سید یحیی صفوی سید یحیی صفوی معروف به رحیم صفوی در اواسط سال 76 جایگزین محسن رضایی در فرماندهی سپاه میشود و 10 سال فرماندهی کل سپاه پاسداران را عهدهدار میشود و نهایتا پس از پایان دورهاش، با حکم مقام معظم رهبری به عنوان دستیار و مشاور عالی فرماندهی کل قوا در امور مرتبط با نیروهای مسلح منصوب میشود. سردار جعفری فرمانده کنونی سپاه پس از سرلشکر صفوی، محمد علی جعفری در سال 86 با حکم فرمانده معظم کل قوا به سمت فرماندهی کل سپاه منصوب میشود. وی که پیش از این 13 سال فرمانده نیروی زمینی سپاه را برعهده داشت. با گذشت بیش از سه دهه از تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، حالا این نهاد انقلابی تبدیل به یکی از اصلی ترین نهادها برای حفاظت و حراست از دستاوردهای انقلاب اسلامی در ابعاد مختلف تبدیل شده است. منبع:تسنیم انتهای پیام/ برچسبها: [ یک شنبه 3 ارديبهشت 1396برچسب:سم سن , شهید,شهید حبیب اله قشقاییبیضا نیوزشیرازعکسسوپردانلود فیلترشکسهات اسپات شیلد انبار کود خلیل امبار کود وسموم کشاورزیانبار کود اقای قشقاییقشقاییبیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان ارتشکود اوره ووارداورهمصرف اوره درگندمبیضاعزابادنقش مصرف کودها در زراعت گندمشهداشهیدکودوسمسم,سم سن گندم, فروشیکودفروشیخلیل قشقاییمداحیکود مرغیکود دی امینیومشته و طرز مبارزه با آ,سپاه پاسداران چگونه تأسیس شد و فرماندهانش چه کسانی بودند؟,ن, ] [ 8:31 ] [ محمد سترگ ]
زندگی شخصی[ویرایش]تولد[ویرایش]علی صیادشیرازی در سال ۱۳۲۳ در[۲] شهرستان درگز از توابع استان خراسان رضوی متولد شد[۳][۴][۵] مادرش شهربانو و پدرش زیاد نام داشت. مادرش اهل انارک از توابع نایین و پدرش، که از عشایر قشقایی[۲] بود، به استخدام ژاندارمری درآمد و سپس به ارتش منتقل شد. او به همراه پدر و خانواده، مانند دیگر خانوادههای نظامیان، از شهری به شهری مهاجرت میکرد. شهرهای مشهد، گرگان، شاهرود، آمل، گنبد و سرانجام گرگان محلّ پرورش وی شدند.[۲] مادر وی، حاجیه شهربانو شجاع، روز ۴ مرداد ۱۳۹۵ درگذشت. تحصیلات و ازدواج[ویرایش]علی صیاد شیرازی، در سال ۱۳۴۰ برای ادامه تحصیل به تهران آمد[۶] و سال ششم متوسطه را در تهران گذراند و در سال ۱۳۴۲ موفق به اخذ دیپلم گردید.[۲] در سال ۱۳۴۳ در کنکور دانشکده افسری شرکت کرد و پذیرفته شد و سرانجام در مهرماه ۱۳۴۶ در رسته توپخانه دانشآموخته شد و با درجه ستوان دومی وارد ارتش گردید.[۲][۴] پس از طی دوره آموزشی در شیراز و اصفهان به لشکر تبریز و سپس لشکر زرهی کرمانشاه منتقل شد.[۲] او در سال ۱۳۵۰ برای گذراندن دوره آموزش زبان انگلیسی به تهران منتقل شد و پس از پایان کلاس به موجب تسلط بالایی که به دست آورده بود، از استادان زبان انگلیسی ارتش شد. وی زمانی که تصمیم داشت با دختر عموی خود، عفت شجاع، ازدواج کند، با مخالفت ارتش حکومت پهلوی روبرو شد. حکومت پهلوی دلیل مخالفتش را سابقه مبارزاتی پدر عفت شجاع با حکومت مطرح کرد. اما سرانجام در اثر اصرار ستوان شیرازی، ارتشحکومت پهلوی با این ازدواج موافقت کرد.[۷] وی در سال ۱۳۵۲ برای تکمیل تخصصهای توپخانه از طرف ارتش به آمریکا اعزام شد[۸] تا دوره هواسنجی بالستیک را بگذراند. او این دوره آموزشی را در شهر فورت سیل در ایالت اوکلاهما، در منطقهای نظامی، با موفقیت طی کرد و پس از گذراندن دوره، با تخصصی جدید به ایران مراجعت کرد.[۲][۶] ارتش برای استفاده از دانش نظامی ستوان، او را در سال ۱۳۵۳ به اصفهان (مرکز توپخانه) منتقل کرد.[۲][۳] مبارزات سیاسی[ویرایش]پیش از انقلاب علی در اصفهان با یافتن دوستان جدید مطالعات مذهبی خود را پی گرفت و شخصیت سیاسی خویش را بارز ساخت و در نامهای که برای سرگرد محمد مهدی کتیبه، یکی از افسران مذهبی، ارسال کرد این جمله را نوشت: «در مورد برنامههای مذهبی بحمدالله پیش میرویم مخصوصاً در آن قسمت که میدانید». این جمله حساسیت ضد اطلاعات را برانگیخت و از آن پس وی تحت مراقبت قرار گرفت. آنها پس از تحقیق و مراقبت متوالی، او را «متعصب مذهبی» معرفی کردند و مراقبت از وی را شدت بخشیدند.[۲] بعد از انقلاب صیاد شیرازی پس از پیروزی انقلاب با رحیم صفوی و شخصی به نام احمد سالک آشنا میشود و با یکدیگر از پادگانهای اصفهان حفاظت میکنند.[۴] مسئولیتها[ویرایش]وی پس از پیروزی انقلاب ایران، در بحبوحهٔ غائله سال ۱۳۵۸ ضد انقلاب در کردستان، به فرماندهی عملیات شمال غرب کشور برگزیده شد و در نبردهای کردستان به همراه دکتر مصطفی چمران نقش مهمی ایفا نمود.[۳] پس از حوادث کردستان، صیاد با درجه سرگردی به همراه رحیم صفوی به غرب اعزام میشود و با همکاری ارتش و سپاه سنندج را فتح میکنند. این عملیات در کردستان موجب میشود تا او با درجه سرهنگی به فرماندهی عملیات غرب منصوب شود. در سردشت یک گروه ۵۰۰ نفری تحت فرماندهی او در کمین دشمن افتاده و با ۴۵۷ نفر کشته و تلفات تجهیزاتی شکست سختی به بار آورد. در پاسخ به سوالات فرماندهٔ کل قوا بنی صدر در مورد تلفات، صیاد شیرازی پاسخ میدهد که آنان به بهشت میروند و برای جبران شکست درخواست استفاده از بمب ناپالم میکند که با خشم شدید و مخالفت بنی صدر مواجه میشود.[۹] این اختلافات موجب خلع دو درجه، برکناری، و دستور محاکمهٔ نظامی صیاد شیرازی میشود.[۲][۲][۴] سرهنگ با تأسیس قرارگاه حمزه سیدالشهداء لشکرهای ۶۴ ارومیه و ۲۸ کردستان و تیپ ۲۳ هوابرد و تیپ ۳۰ گرگان، شهرهای بوکان و اشنویه را آزاد کرد.[۲][۶] پس از کشته شدن سرلشکر ولیالله فلاحی در ۹ مهر ۱۳۶۰، سرلشکر قاسمعلی ظهیرنژاد (فرماندهٔ وقت نیروی زمینی) به سمت رئیس ستاد مشترک ارتش منصوب شد و صیاد شیرازی (با درجه سرهنگی) به درخواست اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیسشورای عالی دفاع و با حکم آیتالله خمینی به عنوان فرمانده نیروی زمینی ارتش منصوب شد.[۲][۳] او با مشارکت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در عملیات طریق القدس، فتحالمبین، بیتالمقدس، رمضان، مسلمبنعقیل، مطلعالفجر، محرم، والفجر۱، ۲، ۳، ۴، ۸، ۹، عملیات خیبر و بدر و قادر شرکت نمود و پیروزیهای بزرگی را برای ایران به ارمغان آورد.[۲]سرهنگ علی صیاد شیرازی در مرداد سال ۱۳۶۵ از فرماندهی نیروی زمینی استعفا داد و با پیشنهاد سید علی خامنهای و تصویب سید روحالله خمینی به سمت «نمایندگی رهبری در شورای عالی دفاع» منصوب شد.[۲] او در تیر ماه ۱۳۶۵ با پیشنهاد سید علی خامنهای[۶] به فرمان فرمانده کل قوا به عضویت شورای عالی دفاع منصوب شد و در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۶۶ به درجه سرتیپی ارتقاء یافت.[۲][۴] در مهر ۱۳۶۸، بنابه درخواست رئیس ستاد کل نیروهایمسلح، و با موافقت و حکم فرماندهی کلقوا به سمت معاونت بازرسی ستاد کل نیروهایمسلح[۴] و در شهریور ۱۳۷۲ به سمت جانشین رئیس ستاد کل نیروهایمسلح منصوب شد. او پنج روز قبل ازمرگ در ۱۶ فروردین ۱۳۷۸ همزمان با عید غدیر از سوی فرمانده کل قوا به درجه سرلشکری ارتقاء پیدا کرد که این درجه مجدداً پس از کشته شدن وی به سپهبدی ارتقاء یافت.[۲][۴] ترور[ویرایش]صیاد شیرازی در بامداد ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ به وسیله عوامل مسلح مجاهدین خلق در پوشش رفتگر، مقابل درب منزل مسکونیاش واقع در تهران و در برابر دیدگان فرزندش کشته شد.[۲][۳][۶] در مراسمی با حضور رهبر انقلاب سیدعلی خامنهای و مقامات لشکری و کشوری و جمع کثیری از دوستدارانش، علی صیاد شیرازی در قطعه ۲۹ بهشت زهرا دفن شد.[۱۱][۱۲] پس از ترور[ویرایش]سرلشکر رحیم صفوی فرمانده وقت سپاه پاسداران در حاشیه مراسم یازدهمین سالگرد ترور گفت: عملیات تلافیجویانه سپاه پاسداران در همان سال اول ترور، با شلیک بیش از هزار گلوله توپ و موشک به مقرهای مجاهدین خلق در داخل خاک عراق انجام شد. رحیم صفوی تصریح کرد: بدون شک دستور ترور صیاد شیرازی از یک رده بالاتر به مجاهدین خلق داده شد و شخص صدام این دستور را به مجاهدین خلق داد.[۱۳] سرلشکر صفوی افزود: سپاه پاسداران در همان سال اول ترور وی، طی یک طرح عملیاتی از ساعت ۴ تا ۸ صبح تمام مقرهای مجاهدین خلق از پادگان اشرف گرفته تا العماره را با شلیک بیش از هزار موشک و گلوله توپخانه برد بلند، منهدم و تلفات سنگینی را به مجاهدین خلق وارد کرد. به دنبال این عملیات، عراق واکنش شدیدی از خود نشان نداد و تنها به گله مختصری بسنده کرد[۱۴] امیر سرتیپ احمدرضا پوردستان فرمانده نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی، دلایل و بهانههای اصلی ترور سپهبد صیاد شیرازی توسط مجاهدین خلق را شکست و ضربهای دانست که این گروه در عملیات مرصاد در اثر تدابیر و فرماندهی صیاد شیرازی متحمل شده بودند. وی افزود صیاد شیرازی با شناخت خوبی که از منطقه و نیروها داشت به پایگاه کرمانشاه رفت و با بالگرد ۲۱۴۴ هوانیروز، عملیات شناسایی از منطقه را انجام داد و در نهایت با ساماندهی و تدابیر ویژه خود با کمک و هدایت نیروها، ضربه مهلکی در عملیات مرصاد به مجاهدین خلق وارد و مجاهدین خلق را مجبور به عقبنشینی کرد.[۱۵] محمد درودیان، تاریخنگار گفته امیر سرتیپ احمدرضا پوردستان فرمانده نیروی زمینی ارتش، در مورد نقش مستقیم صیاد شیرازی در سرکوب عملیات مرصاد و احتمال ترور او به دلیل انتقام گیری مجاهدین خلق را رد میکند. درودیان با بیان مستندات تاریخی مینویسد: «شهید صیاد در زمان عملیات مرصاد، نماینده امام در شورایعالی دفاع بود. در حالیکه در اظهارات امیر پوردستان، از شهید صیاد بعنوان «مسئول بازرسی ستاد کل نیروهای مسلح» نام برده شده است. در این اظهارات؛ عقبنشینی مجاهدین خلق در عملیات مرصاد به فعالیتهای شهید صیاد نسبت داده شده است. با فرض اینکه به گفته ایشان شهید صیاد معاون بازرسی ستاد کل بوده، در حالیکه هیچ نیرویی تحت فرماندهی ایشان نبوده، چگونه امکان دارد عقبنشینی مجاهدین خلق ناشی از عملکرد ایشان باشد؟ در حالیکه باید شکست مجاهدین خلق را مستند به عملکرد نیروهای میدان نبرد و نه صرفاً به شناخت و یا شهامت کمنظیر شهید صیاد و حضور میدانی ایشان ارجاع داد.» او با استناد به یک سند مکالمه بین یک افسر عراقی و نماینده سازمان مجاهدین خلق، اقدام مجاهدین خلق برای ترور صیاد شیرازی را، سفارش صدام و در واکنش به ترور فرزند وی «عدی» میداند. برابر این اسناد، صدام ترور هاشمی رفسنجانی را پیشنهاد میکند که مجاهدین به دلیل ناتوانی برای عبور از حلقه حفاظتی ایشان، ترور صیاد را بعنوان یک هدف انتخاب کرد.[۱۶] کتابشناسی[ویرایش]
برچسبها: [ پنج شنبه 24 فروردين 1396برچسب:سالگرد شهید اوینی , شهید , شهادت , شهیداوینی , سید مرتضی , اوینی , شهدای مدافع حرم, شهید صیاد شیرازی , صیاد دلها, شیراز , علی صیاد, اخرین گلوله صیاد, ] [ 1:4 ] [ محمد سترگ ]
سید مرتضی آوینی (۲۱ شهریور ۱۳۲۶ در شهر ری - ۲۰ فروردین ۱۳۷۲ در فکه)[۲] کارگردان فیلم مستند و روزنامهنگار حوزهٔ فرهنگی اهل ایران بود. مجموعه فیلمهای مستند تلویزیونی او درباره جنگ ایران و عراق با نام روایت فتح شناختهشده است.
زندگینامهپیش از انقلابسید مرتضی آوینی در شهریور ۱۳۲۶ در شهر ری به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطهٔ خود را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران به پایان رساند. او از کودکی با هنر انس داشت. شعر میسرود، داستان و مقاله مینوشت و نقاشی میکرد.[۳] به گفته بسیاری از آشنایان و نزدیکان آوینی، او در جوانی متحوّل شد و زندگی او در آغاز دهه ۱۳۴۰ با سالهای انقلاب فرق بسیار داشت. گذشته او، کمتر در رسانههای ایران مورد بررسی قرار گرفته و برای بسیاری صحبت از گذشته او محدوده ممنوعهاست. ابراهیم حاتمی کیا در یادداشتی در شهروند امروز مینویسد «آیا کسی مرتضای قبل از انقلاب را میشناسد. آنانی که در آن دوران با او حشرونشر داشتهاند از مرتضای تثبیت شده بعد از شهادتش راضیاند؟»؛ و دخترش کوثر معتقد است برای برخی «آوینی خوب، آوینی مردهاست.»[۴] آوینی در سال ۱۳۴۴ به عنوان دانشجوی معماری وارد دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد. غزاله علیزاده، شهرزاد بهشتی و امیر اردلان از دوستان دوران دانشجویی او بودند.[۵] او با مریم امینی (زاده ۱۳۳۶) ازدواج کرد. به گفته همسرش، آنها پیش از ازدواج آشنایی چند ساله داشتند (از پانزدهسالگی) و با هم کتاب ردو بدل میکردند، و به کنسرت و سخنرانی میرفتند.[۶] او که در آغاز خود را «کامران آوینی» معرفی میکرد، به اشعار فروغ فرخزاد، احمد شاملو و مهدی اخوان ثالث علاقه داشت. به ظاهر خود میرسید، کراوات میزد، و به فلسفهٔ غرب علاقهمند بود.[۵] مسعود بهنود درباره او میگوید:[۷][۸]
به گفته همسرش:[۶]
آوینی بعدها با اندیشههای امام روحالله خمینی آشنا شد و در سالیان بعد به یک انقلابی بدل شد و مسیر زندگی خود را تغییر داد.[۵] خودِ آوینی درباره جوانیش میگوید:[۹]
آن گونه که خود نقل کرده است با گرایش به اندیشههای انقلابی و اسلامی تمام نوشتههای پیشین خود را از بین برد. پس از انقلابمعماری را با علاقهٔ زیاد یادگرفت، ولی بعد از پیروزی انقلاب ایران (۱۳۵۷) بنا به ضرورتهای انقلاب آن را کنار گذاشت و به فیلمسازی پرداخت. از اولین کارهای او در گروه جهاد میتوان به مجموعهٔ ششروز در ترکمن صحرا، سیل خوزستان و مجموعهٔ مستند خانگزیدهها اشاره کرد. گروه جهاد اولین گروهی بود که بلافاصله بعد از شروع جنگ به جبهه رفت. دو نفر از اعضای گروه در همان روزهای اول جنگ در قصر شیرین اسیر شدند و نفر سوم، در حالیکه تیر به شانهاش خورده بود، از حلقهٔ محاصره گریخت. پس از یک هفته که خرمشهر سقوط کرد و گروه که تازه توانسته بود شکل دوباره به خود بگیرد، راهی منطقه شد. آنها در جستجوی حقیقت ماجرا به خرمشهر و آبادان رفتند که سخت در محاصره بود. تولید مجموعهٔ حقیقت اینگونه آغاز شد. کار گروه جهاد در جبهه ها ادامه یافت. عملیات والفجر هشت که شروع شد، گروه دیگر منسجم و منظم شده بود. همین شد که مجموعهٔ تلویزیونی روایت فتح در همان حال و هوا شکل گرفت و تا آخر جنگ هم ادامه پیدا کرد. آوینی میگوید «انگیزش درونی هنرمندانی که در واحد تلویزیونی جهاد سازندگی جمع آمده بودند، آنها را به جبهههای دفاع مقدس میکشاند، نه وظایف و تعهدات اداری. روح کارمندی نمیتوانست در این عرصه منشأ فعل و اثر باشد. گروههای فیلمبرداری ما با همان انگیزههایی که رزمآوران را به جبهه کشانده بود کار میکردند... اینجا عرصهای نبود که فقط پای تکنیک و یا هنر درمیان باشد.» با پایان جنگ و در فاصلهٔ سالهای پایان جنگ و تأسیس مؤسسهٔ روایت فتح، آوینی نوعی فعالیت هنری- مطبوعاتی را تجربه کرد. او در این دوره به سینما، هنر، فرهنگ واحد جهانی و مواجههٔ آن با مسائل مختلف فکر میکرد. حاصل همهٔ آن فکر کردنها، تحقیقها و مباحثات، نوشتههایی است که از او به جا مانده. تأملاتی در ماهیت سینما که در فصلنامهٔ فارابی به چاپ رسید و بعد مقالاتی با عناوین جذابیت در سینما، آینهٔ جادو، قاب تصویر، زبان سینما و... که از فروردین سال ۱۳۶۸ در ماهنامهٔ سورهمنتشر میشد. مجموعهٔ این مقالات در کتاب آینهٔ جادو که جلد اول از مجموعهٔ مقالات و نقدهای سینمایی اوست جمعآوری شد. هرچند آشنایی با سینما در طول مدت بیش از ده سال مستندسازی و تجارب او در زمینهٔ کارگردانی مستند و بهخصوص مونتاژ باعث شد که قبل از هر چیز به سینما بپردازد، ولی فکرها و حرفهای او بیشتر از اینها بود. او در کنار تألیف مقالات تئوریک دربارهٔ ماهیت سینما و نقد سینمای ایران و جهان، مقالات متعددی درمورد حقیقت هنر، هنر و عرفان، هنر جدید اعم از رمان، نقاشی، گرافیک، تئاتر، هنر دینی و سنتی، هنر انقلاب و... تألیف کرد که بیشتر آنها در ماهنامهٔ سوره به چاپ رسید. طی همین دوران در خصوص مبانی سیاسی- اعتقادی نظام اسلامی و ولایت فقیه، فرهنگ انقلاب در مقابله با فرهنگ واحد جهانی و موضوعات دیگر تفکر و تحقیق کرد تا بتواند جوابهایی برای همهٔ سؤالهایی که داشت پیدا کند. اواخر سال ۱۳۷۰ مؤسسه فرهنگی روایت فتح به دستور آیتالله سیدعلی خامنهای تأسیس شد تا به کار فیلمسازی مستند و سینمایی دربارهٔ دفاع مقدس بپردازد و تهیهٔ مجموعهٔ روایت فتح را که بعد از پذیرش قطعنامه رها شده بود، ادامه دهد. آوینی و بقیهٔ گروه، سفر به مناطق جنگی را از سر گرفتند و طی مدتی کمتر از یک سال، کار تهیهٔ شش برنامه از مجموعهٔ ده قسمتی شهری در آسمان را به پایان رساندند و مقدمات تهیهٔ مجموعههای دیگری را دربارهٔ آبادان، سوسنگرد، هویزه و فکه تدارک دیدند. اگرچه مقارن با همین زمان، فعالیتهای مطبوعاتی او نیز ادامه داشت. او از منتقدان سرسخت سیاستهای فرهنگی محمد خاتمی بود.[۱۰] شهری در آسمان که به واقعهٔ محاصره، سقوط و بازپسگیری خرمشهر میپرداخت، در ماههای آ[۱۱][۱۲] تلویزیون پخش شد، اما برنامهٔ وی برای تکمیل این مجموعه و ساختن مجموعههای دیگر با مرگش در اثر اصابت ترکش مین در روز بیستم فروردین ۱۳۷۲ در فکه ناتمام ماند. مرگآوینی روز بیستم فروردین ۱۳۷۲ در منطقه فکه در حال بررسی لوکیشن فیلم مستند شهری در آسمان، به همراه محمد سعید یزدان پرست با مین برخورد كرد و بر اثر اصابت ترکش مین باقی مانده از جنگ ایران و عراق کشته شد.[۱۳] فیلمشناسی
کتابشناسی
وی همچنین آثار منتشر نشدهای در حوزهٔ ادبیات دارد. برچسبها: [ پنج شنبه 23 فروردين 1396برچسب:سالگرد شهید اوینی , شهید , شهادت , شهیداوینی , سید مرتضی , اوینی , شهدای مدافع حرم, ] [ 23:58 ] [ محمد سترگ ]
|
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
[قالب وبلاگ : صالحون] [Weblog Themes By : salehon.ir] |